طمع ...

ساخت وبلاگ

امکانات وب

-->-->-->

کد لوگو حمایت از تیم سپاهان

-->-->-->-->-->-->

جاوا اسكریپت

-->-->-->
-->-->-->-->-->-->

کد متحرک کردن عنوان وب

-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->

کد هدایت به بالا

-->-->-->
 
ان دو گفتند جعبه کوچکتر!
پرنده رفت ودرب جعبه باز شد برق طلاهای درخشان چشمان فقیر پیرزن وپیرمردرانوازش میداد
!!
پیرزن همسایه که موضوع را شنیده بود با خود گفت :ان دو
چقدر احمق بودند جعبه بزرگتر بی شک طلا های بیشتری  داشته
و فکر کرد اگر روزی پرنده رابیابد جعبه بزرگتررا خواهدخواست.  
از قضا سال بعد پرنده باز امدواین بار از پیرزن طمعکار پرسید کدام یک از دو جعبه را میخواهی؟
پیرزن پاسخ داد معلومه بزرگترین را میخواهم!
پرنده سعادت پروازکردو در کرانه اسمان ناپدید شد
ناگهان درب جعبه باز شدو حبابی از ان بیرون امد
پیر زن به دنبال حباب میدوید اما حباب همچنان بالا وبالاتر میرفت
بالاخره به سقف خانه برخورد وترکید
اما!
درون حباب پراز خالی بود!!!!!!!!
 
      
˙·٠•ღ❤ تنها ❤ღ•٠·˙...
ما را در سایت ˙·٠•ღ❤ تنها ❤ღ•٠·˙ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ❤ raha ❤ ashegh22 بازدید : 942 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت: 7:00

نظر سنجی

به نظر شما کدوم تیم قهرمان لیگ برتر میشود؟؟

خبرنامه