چه بی پروا رفتنت را به نظاره نشستم
در شامگاهی كه زمين بوی بهار نارنج ميداد
شايد تو قدمهايت را سست بر ميداشتی
تا واژه ای ديگر از من بشنوی
واژه ای از جنس خواهش
و من منتظر بودم تا صدای التماسم را
از لابه لای سکوت تلخم بشنوی
اما نشنيدی و رفتی
تا من روزهای امدنت را در انتهای كوچه ی اقاقی
به انتظار بنشينم
˙·٠•ღ❤ تنها ❤ღ•٠·˙...
برچسب : نویسنده : ❤ raha ❤ ashegh22 بازدید : 1000